جدول جو
جدول جو

معنی زیاده گویی - جستجوی لغت در جدول جو

زیاده گویی
(دَ / دِ)
درازنفسی. سخن دراز کشیدن. سخن بلند شدن... (مجموعۀ مترادفات). پرحرفی. فراوان گویی:
گر هرچه نوشته ای بشویی
شویم دهن از زیاده گویی.
نظامی.
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیاده روی
تصویر زیاده روی
تجاوز از حد معین، افراط در کاری
فرهنگ فارسی عمید
(دی دَ / دِ)
پرحرف. فراوان گوی. که سخن را به درازا کشد:
نوش لب زان منش که خوی بود
زن به دوران زیاده گوی بود.
نظامی.
از حیرت آن جواب چون نوش
شد زید زیاده گوی خاموش.
نظامی.
کای زید سخن زیاده کردی
بگذر که زیاده گوی مردی.
نظامی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ دَ / دِ)
بیهوده گویی. عمل بیهوده گوی. یاوه گویی. هزل:
جز مدح شاه بیهده گوئیست شاعری
هشتاد سال بس که بدی بیهده سرای.
سوزنی.
رجوع به بیهوده گوی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ رَ)
طغیان. افراط. مبالغت. اکثار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تجاوز از حد. افراط: در دادن انعام زیاده روی می کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بیش روی فرایبودی تجاوز از حد افراط: در دادن انعام زیاده روی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاوه گویی
تصویر یاوه گویی
عمل یاوه گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاده روی
تصویر زیاده روی
افراط
فرهنگ واژه فارسی سره
افراط، تبذیر، تفریط، اغراق، مبالغه
فرهنگ واژه مترادف متضاد